❣دیار خورشید❣

بیا برگرد بگو جنگ تمام است ... بگو آن پرنده ی صلح لب بام است

❣دیار خورشید❣

بیا برگرد بگو جنگ تمام است ... بگو آن پرنده ی صلح لب بام است

های با یک تن اَتن کی میشود؟!

این وطن بی ما وطن کی میشود؟!

گر نباشد از توهم این سرزمین

خانه آباد من کی میشود؟!

یک کلید خانه پیش من یک کلید خانه پیش تو ...

صدای عشق میرسد برای تو برای من 

خدا یکیست جان من خدای تو خدای من 

سرود سبز همدلی صلاح عشق میزند 

تا که گلوی تو شوم تا که شوی صدای من 

مرا به باغ میکشد ترانه ها یکی یکی 

یکی برای دوستی یکی برای زندگی 

شکفته باد یاسمن خجسته باد این وطن 

ترانه های نسترن یکی به تو یکی به من 

یک کنار باغ نسترن یک کنار باغ یاسمن 

یک کلید خانه پیش تو یک کلید خانه پیش من ...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۵۶
فاطمه موسوی

 

 

وطن عشق تو افتخارم 

وطن در رهت جان نثارم 

وطن عشق من هم وطن جان من 

وطن روح من عز و ایمان من 

وطن در رهت جان نثاری کنم 

به خاکت ز خون لاله کاری کنم 

چه ارزش بوَد در رهت جان دهم 

به خاکت ز خون لاله کاری کنم 

زنم بوسه بر بیرق و خاک تو 

بنازم به شیران بی باک تو 

وطن عشق من ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۴۴
فاطمه موسوی

 

 

در من زنی شکسته تر از قند و قندهار 

در من زنی تکیده تر از بلخ و بامیان 

در من هزار مادر افتاده از نفس

در من هزار کودک افتاده در میان 

آه ای وطن.....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۴۷
فاطمه موسوی

دلم گرفته ...

برای مردمم که بازهم مجبورن برای ادامه دادن گروه گروه بشن در مقابل هم ...

قدرت طلب هاییکه با بی رحمی تمام و تنها به خاطر منفعت و قدرت با جان مردم بازی میکنن.

دلم گرفته برای مردمی که چشم انتظار این ادم های پست باید باشن ...

کاش همه کنار هم بودیم و برای کشورمون میجنگیدیم و حقمونو می گرفتیم نشون میدادیم که این بی شرف ها هیچ جایگاهی در کشور ما ندارن چه برسی به رهبری و رئیس جمهوری ...

کاش ....

دلم آسمان پر ستاره پنجشیر و بامیان میخواهد ....

دلم آرامش کابل میخواهد ....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۲۹
فاطمه موسوی

و قسم به روزی که به آغوشت بازگردم!

 

روزی را که قدم به قدم،  تمام تنت را همچون شعری عاشقانه برای معشوق بخوانم.

خواهم رسید...

حتی اگر اخرین روز از زندگی ام باشد!

خوب میدانم آخرین نفس هایم لبریز از هوای مقدس تو خواهد شد.

روزی که قدم هایم را،نفس هایم را و نگاهم را جز به جز نذر خاک گرانبهایت کردم،

معنی عشق فراق را دریافتم.

دیار من،وفاداریت را دیده ام، میدانم تا روزی که به خانه ام بازگردم  همچون مادری که به انتظار فرزند به جنگ رفته اش صبورانه منتظر است،انتظارم را میکشی

مشتی از خاکت برای تمام عمرم کافی خواهد بود.

بازخواهم گشت و خواهی دید عاشقانه برایت جانم را معامله میکنم.

وطنم! تا روزی که دیداری تازه کنیم ،شب و روز ثانیه به ثانیه اش را با تو خواهم بوددر خواب بیداری در خوشی ها و غم ها... 

پایدار بمان و قوی...روزی خواهد رسید که به فرزندان دورافتاده ات افتخار خواهی کرد.

خیال من،یقین من

جناب کفر و دین من

بهشت هفتیمن من

دیار نازنین من

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۲۵
الف.کاف

برایت می سرایم شیونی با ساز افغانی 

که آتش را برقصی از خط دامن به پیشانی 

برایت یک بغل می آورم غلتیده از شهرم 

که گیری سخت در آغوش و گردی خواجه غلتانی 

برایت کاسه ای می آورم از شربت کابل 

که از دستم بگیری مست و در جانت بریزانی 

برایت سوسنی می آورم از دره ی پغمان 

که آن را در نظر بینی و در وصفش فرو مانی 

برایت لحظه ای می آورم از صبح لوگر تا 

خودت را با خیال تازه ای در آن بپیچانی 

برایت جرعه ای می آورم از آتش غزنه 

که بر انگشتر مردانه ات یاقوت بنشانی 

برایت سرمه ای می آورم از قله پامیر 

که پلک بگذاری و چشمت را بپوشانی 

برایت تحفه ای می آورم از باستان بلخ 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۵۳
فاطمه موسوی