❣دیار خورشید❣

بیا برگرد بگو جنگ تمام است ... بگو آن پرنده ی صلح لب بام است

❣دیار خورشید❣

بیا برگرد بگو جنگ تمام است ... بگو آن پرنده ی صلح لب بام است

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است


دَره به دره هوای پغمان به دره 

دستمال نگار شوم که بادم ببره

بادم ببرد به سوی یارم ببرد 

سر در بغلش مانده و خوابم ببرد 

قبای چین ز بلبل داره یار جان 

دوازده بند که کاکل داره یار جان 

دوازده بند کاکل غنچهِ گل 

هوای شهر کابل داره یار جان 

در این دشت کَلان غوغا کنم من 

جوانی را به غم سودا کنم من 

به سر داری نگار دستمال جالی

مَه زحمت میکشم در کرد شالی 

دلم میشه که پیش تو بیایم 

خجالت میکشم از دست خالی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۹ ، ۱۴:۱۱
فاطمه موسوی

کسی چه میداند ؟!

شاید همه ی آرزوهای ما همینطورند : شاید تمام آرزوهایمان جایی منتظراند ،

منتظر که ما آن ها را از تَهِ دل بخواهیم تا برآورده شوند ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۹ ، ۲۲:۵۹
فاطمه موسوی

غذا های محلی هر کشوری بخش مهمی از آداب و فرهنگش هست .

افغانستان کشوری با کلی غذاهای خوشمزه 😋😋😋

غذا های سنتی و محلی افغانستان پایه اصلی شون خمیر و گوشت و سبزیجات هست.

غذا بهانه خوبیه که ساعت ها با محبت و عشق و علاقه دور هم جمع بشیم .

یکی از غذا های خوشمزه خمیری افغانستان مَنتو هست که خیلی خیلی خوشمزست 😋

پایه اصلی این غذای خوشمزه خمیر و گوشتِ که بخار پز میشن .

مَنتو ها رو باید شبیه گل رز درست کنین و دونه دونه کنار هم روی سینی های مخصوص بخار بزارین .

جذاب ترین و دوست داشتنی قسمت مَنتو برای من همین قسمت پیچیدن مَنتوهاست 

اینکه دونه دونه و با عشق خمیر رو شکل میدین .

😋😋😋😋😋😋😋

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۹ ، ۱۴:۲۷
فاطمه موسوی

نگو لحظه چی رو عوض میکنه 

همین چند لحظه ......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۹ ، ۱۴:۱۷
فاطمه موسوی

من آدمی هستم که قصه خیلی دوست دارم .

مثلا وقتی سوار اتوبوس میشم اول از همه دوست دارم کنار پنجره بشینم و پنجره رو باز کنم تا باد بخوره به صورتم بعدشم تو کل مسیر تا رسیدن به مقصد برای خودم تو ذهنم و توی دنیای تصوراتم قصه میسازم ، یک بار سوژه قصه من دختربچه آبنبات بدست میشه یک بارم پیرزن کنار دستم و یا خودم .

برای من فرقی نمیکنه کجام و چه کاری انجام میدم مهم حس و حال اون لحظه ای که دارم سپریش میکنم .

توی مهمونی باشه یا اتوبوس و پیادروی یا حتی موقع ظرف شستن برای خودم قصه میسازم .

وقتایی که ناراحت میشم یکی از کار هایی که حالمو خوب میکنه قصه ساختنه ، 

انگاری یک در جادویی رو به دنیایی که دوسش دارم♡

دنیایی که  کلیدش دستِ منه و هر وقت که بخوام با اراده من و خیلی ساده باز میشه و من از این دنیا میرم به دنیای خودم 

دنیایی که خودم میسازم ...

گاهی توی این قصه ها میشم قهرمان و گاهی کسی که منتظرِ تا قهرمانش بیاد و نجاتش بده .

شماهم دنیای قصه ها رو تجربه کردین ؟ 

دنیایی که خودتون بسازین ؟ 

دنیایی که خودتون همه چیزشو تعریف کنین ؟ 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۹ ، ۰۰:۴۲
فاطمه موسوی

اگر برای خودمان قصه نسازیم 

برایمان قصه می سازند !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۹ ، ۲۳:۴۳
فاطمه موسوی

به درک که آفتاب سمت ما نمی تابد 

ما به پنجره بودن ادامه می دهیم ❣

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۹ ، ۲۰:۳۵
فاطمه موسوی